آرشیو مرداد ماه 1398

دانلود رمان و نمونه سوال امتحانی

دانلود کتاب صوتی مثل خودم، نه مثل آدم

۴۹۲ بازديد
از: طنین تقوی   
موضوع: کتاب‌های صوتی داستان و رمان
فرمت: MP3
زبان: فارسی
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۸

در بخشی از کتاب صوتی می‌شنویم: رژ لبی را که دیروز خریدم برمی‌دارم، قرمز گوجه‌ای است. بعد از امتحانات دی ماه مامان به بهانه‌ی اینکه استعداد من در درس ریاضیات خیلی زیاد است و مدرسه آن قدر که باید و شاید روی ریاضیات متمرکز نیست، مدرسه‌ام را عوض کرد. ولی من نمی‌دانستم که دلیلش امیرحسین بود. 

دانلود کتاب رمان ملکه ویکتوریا

۵۰۳ بازديد
از: الیزابت لانفورد   
مترجم: ذبیح الله منصوری
موضوع: رمان، کتاب‌های تاریخی
۸۴۲ صفحه
فرمت: PDF
زبان: فارسی
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۸

 معرفی کتاب :  کتاب رمان ملکه ویکتوریا نوشته‌ی الیزابت لانفورد، درباره‌ی زندگی دوشیزه‌ای به نام ویکتوریا است که دست تقدیر او را به فرمانروایی انگلستان رسانید و به عنوان ملکه‌ی کشور انگلستان و کشورهای متحد آن انتخاب شد.

او بیش از شصت و سه سال ملکه بود و در تمام تاریخ بریتانیا طولانی‌ترین دوره‌ی سلطنت را داراست. دوره‌ی حکومت او با گسترش عظیم امپراتوری بریتانیا همراه بود. دوره‌ی ویکتوریایی در اوج انقلاب صنعتی بود؛ دوره‌ای  از تغییرات عظیم اجتماعی، اقتصادی و فناوری در پادشاهی متحد. ویکتوریا در ضمن آخرین فرمانروا از سلسله‌ی خاندان هانوفر بود.  

دانلود کتاب رمان در همسایگی گودزیلا

۳۸۳ بازديد
 در همسایگی گودزیلا  
موضوع: رمان
۱۰۱۵ صفحه
فرمت: PDF
زبان: فارسی
تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۳۹۸

خلاصه : 

کتاب رمان در همسایگی گودزیلا روایت‌گر داستان دو هم کلاسی به اسم‌های رادوین و رهاست که از یکدیگر متنفر هستند و سعی در اذیت کردن همدیگر دارند، تا اینکه...
در بخشی از کتاب رمان در همسایگی گودزیلا می‌خوانیم:

- و شما خانوم شایان به خاطر بی‌انظباطی‌تون باید تشریف ببرید بیرون. رادوین تو هم به خاطر مسخره بازیت باید بقیه کلاس‌و تو حیاط دانشگاه سر کنی! هردوتون هم جلسه بعدی حق پاگذاشتن تو کلاس‌و ندارین تا من تکلیف‌تون رو روشن کنم! حالا هم بیرون!

و بعد بی‌توجه به من و رادوین، به سمت تخته رفت و شروع کرد به درس دادن! این یعنی برید گمشید بیرون اعصاب‌تون‌و ندارم! من زودتر از رادوین از کلاس خارج شدم. بعد از من رادوین اومد بیرون و درو بست.

زیر لبی گفت: اینم خله‌ها!
تصمیم گرفتم هرچی که دق و دلی دارم ازش، سرش خالی کنم.
عصبی گفتم: خل تویی نه اون بیچاره! رادوین اخمی کرد و با صدایی عصبی و تهدید‌آمیز گفت: نشنیدم چی  
گفتی!؟ من وظیفه‌ای ندارم هرجمله‌ام‌و دوبار برای شما تکرار کنم جناب ناشنواء‌الدوله.
رادوین پوزخندی زدو روی پاشنه پاش چرخید. داشت می‌رفت به سمت .....