آرشیو آبان ماه 1399

دانلود رمان و نمونه سوال امتحانی

دانلود کتاب رمان بائو

۹۱ بازديد

نام کتاب : رمان بائو  

نویسنده / مترجم : وحید معینی فر
 زبان کتاب : فارسی
 حجم کتاب : 1.9 مگابایت
 نوع فایل : pdf
 تعداد صفحه : 247

کتاب بائو به قلم وحید معینی فر، داستان دختری را به تصویر می‌کشد که در ابتدای ورود به دانشگاه، دچار سانحه‌ی تصادف اتوبوس شده و به کما می‌رود. بعد از آن حادثه، روح دختر وارد دنیای جدیدی می‌شود و تمام ماجرای داستان به تلاش دختر برای خروج از آن دنیا اختصاص می‌یابد.
در بخشی از کتاب رمان بائو می‌خوانیم:

همه جای کویر برایش ناشناخته بود. به یاد نمی‌آورد که از کجا شروع کرده بود. به هر حال باید به همان سویی می‌رفت که پیرزن اشاره کرده بود.

دویدن در این صحرای عظیم برایش رنج‌آور بود. مثل کویر سابق نبود که با اشتیاق به آن پا گذاشت. توده‌های ماسه پایش را می‌ربودند و اجازه‌ی حرکت را به او نمی‌دادند.

ماسه‌ها باز از او دعوت می‌کردند که از گرمی‌شان لذت ببرد؛ اما تا کی؟ لذتی نداشت دیگر. هر چه دختر جلو می‌رفت به غلظت ماسه‌های کویر و ترس دختر افزوده می‌شد.

با خود احساس می‌کرد که مستقیماً به قلب کویر می‌رود! اما ترس از برگشت به آن خانه‌ی عجیب او را مجبور کرده بود که فقط پیش برود؛ تپه‌ی عظیمی از ماسه‌ها را روبه‌رویش دید.

آفتاب به‌سختی می‌توانست از بالای آن شعله بکشد. امیدوار شدن به دنیای پشت تپه احساس خوبی بود! شاید می‌توانست از کویر رهایی یابد.

حرف‌های پیرزن آزارش می‌داد. چگونه امکان داشت که او مرده باشد! به همین راحتی! ..

فهرست مطالب
فصل اول: در آرزوی کویر
فصل دوم: در کویر
فصل سوم: زندگی در کویر
فصل چهارم: برکه‌ی رازآلود
فصل پنجم: نشانه‌های آشکار در کویر
فصل ششم: پیرمرد نویسنده
فصل هفتم: لیلیت
فصل هشتم: خیانت
فصل نهم: دالان‌های تو در تو
فصل دهم: ملاقات دوباره با پیرمرد نویسنده
فصل یازدهم: رازهای جدید
فصل دوازدهم: کوه‌های الهام‌بخش

دانلود کتاب صوتی چراغ لاله

۹۱ بازديد

نام کتاب : چراغ لاله  

نویسنده / مترجم : فرهاد حسن زاده
گوینده : بهروز رضوی
 زبان کتاب : فارسی
 حجم کتاب : 60 مگابایت
 نوع فایل : mp4

این کتاب روایتی داستانی درباره اقبال لاهوری است که در هجدهم آبان سال ۱۲۵۶ هجری شمسی در یکی از شهرهای ایالت پنجاب به دنیا آمد و در یکم اردیبهشت۱۳۱۷درگذشت. او شاعری فیلسوف و سیاستمداری مؤمن و مردمی بود.
در قسمتی از کتاب صوتی ” چراغ لاله ” می شنویم :

نورمحمد گفت : یه روز که فرصت یافتم رازی رو به تو خواهم گفت . اقبال تعجب کرد . راز ؟ چه رازی ؟
پدر گفت : باشه تا بعد . وقتش که رسید میگم . اقبال به فکر فرو رفت و به کلمات و آیات خیره شد . آنروز گذشت . روزهای دیگر هم گذشتند . تا این که روز موعود فرا رسید . آن روز جمعه بود و پدر فرصتی داشت تا کنار پسرانش بنشیند .

آن روز عطا محمد هم در خانه بود . نورمحمد کتاب قرآن را از دست اقبال گرفت . بوسید و گفت : رازی رو که می خواستم با تو در میون بگذارم در کلمات این آیاته . اقبال سراپا گوش بود . تا حرف پدر و آن راز را بفهمد . پدر قرآن را گشود و به کلمات و آیات خیره شد . و ادامه داد وقتی قرآن می خوانی آیا معنی کلمات آن را می فهمی ؟ اقبال گفت : کما بیش . پدر سر تکان داد . نه این کافی نیست . تو باید قرآن را بفهمی . با تمام وجودت باید آن را بفهمی . نه این که اون رو طوطی وار بخونی . اقبال کمی جلوتر آمد . منظورتون چیه پدر ؟

منظورم اینه که قرآن رو طوری بخون که گویی آیات اون بر تو نازل شده . اون رو عمیق و از ته دل بخون . طوری که بند بند وجودت بلرزه . اقبال سر تکان داد . و به فکر فرو رفت . بعدها در بعضی از اشعارش به این موضوع اشاره کرده .