دوشنبه ۰۲ اردیبهشت ۹۸ | ۱۵:۳۶ ۲۰۰ بازديد
در بخشی از کتاب رمان ناخواسته میخوانیم:
با صدایش که گویی از قعر چاه بیرون میآمد یکه خوردم:
- شهرزاد…. قبول میکنی؟خواه….ش میکن…م. جز تو به کسی اع…..تماد ندارم!
هنوز هم نگاهم روی لبانش بود، لبانی که در این حال هم لبخند کم رنگی به روی آن نشسته بود، با گنگی جواب دادم:
- ولی آخه من….
انگشت اشارهاش را روی بینی گذاشت. هم زمان صدای دستگاه بلند شد و بعد از آن صدای دکتر و پرستار و بیرون کردن من از اتاق.
میدانستم کارش تمام است. همان موقع که با من تماس گرفتند و ازم خواستند که به فرودگاه بروم و پای پرواز بلیتم را بگیرم متوجه غیرعادی بودن اوضاع شدم، اصلاْ من از قبلتر میدانستم. از همان موقع که...
۴۲۲ صفحه
فرمت: PDF
زبان: فارسی
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۷
لینک دانلود :http://2ad.ir/Ut5ZTcrm
- ۰ ۰
- ۰ نظر