کتاب رمان دردمروایت زندگی دختری به نام نیازین است که در زندگی مشترکش دچار مشکل میشود، خانه و زندگیاش را رها میکند و میرود اما پس از مدتی دوباره برمیگردد تا همه چیز را از نو شروع کند.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
- نه به اندازهی تو که به زنتم رحم نکردی… یا بهتر بگم. به دوستت رحم نکردی...
مثل همیشه از این شاخه به اون شاخه پرید با پوف بلند بالایی بحث و خاتمه داد و حرف دیگهای رو پیش کشید.
با لحن خاصی گفت: چرا دروغ گفتی که دو ماه و چهار روز و هشت ساعت ازش خبری نداری؟ به ساعت مچیم نگاه کردم… یک ساعت پیش این حرف رو زده بودم بهش نگاه کردم و گفتم: دقیقا شصت دقیقه قبل گفته بودم که هوس کردم شیشلیک بخورم. این مدت زمان بیخبری از سپنتا حداقل نیم ساعت قبل تر از هوس شیشلیک بود… اون یادت بود اما این نه…. نفسشو تند بیرون فرستاد. دروغ نگفتم آقای مهندس… من ازش هیچ خبری نداشتم… تا همین تماس چند دقیقه پیش…
فرمت: PDF
زبان: فارسی
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۹۷
- ۱ ۰
- ادامه مطلب
- ۰ نظر